واقعیت من آدم اندوهگین و ناراحتی نیستم خیلی سال قبل شاید ده دوازده سال قبلتر همیشه اگر جمعی دعوت بودم کانون خنده و نقطه شادی اون جمع بودم. همیشه منتظر حرف خوشحال کنندهای از جانب من بودن.
اما تو ده سال گذشته من عزیزان و دوستان بسیار نزدیکم رو از دست دادم . دوستانی که هرکدوم ویژگی خاص خودشون داشتند. دوستی بود بسیار زیبا و ورزشکار. دوستی بود بسیار درس خوان . عزیزی بود بسیار خوش صورت و مودب.دوستی بود بسیار ثروتمند. شاید اگر به شمارش این عزیزان باشه بیش از انگشتان دو دست من عزیز از دست دادم.
با رفتن هر یک از اینها در من اتاق تاریکی شکل گرفت از خوبیها و ویژگیهای اونها من پر از جای خالی عزیزانم هستم شاید اگر جوان و نوجوان و میانسال نبودند کمیاز درد نبودنشان کم میشد اما همه در روزهای اوج خودشون رفتند.
راهروی ذهن من پر از اتاقهای تاریک و سرد این عزیزان هست که بوی آنها میده .شاید به همین دلیل هست که بیشتر اوقات به دیده تلخ واقعیتها نگاه میکنم.
امیدوارم همیشه عزیزانتان رو تا دوران کهنسالی ببینید...